پاییز که شد؛
به جُرمِ کم کاری اخراجش کردند؛
رُفتگری که عاشق شده بود؛
و برگ ها را قدم می زد و جارو نمی کرد ...

یکی از فانتزیام اینکه......
.
تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیم کنه ک بهت صفر میدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم به دیوار بگم...منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد...برو از خدا بترس..

یه بارم میخواستم ذرت بلال درست کنم توی پارچ آب نمک درست کردم بعد میخواستم ذرتا رو بذارم داخلش گفتم با پارچ یکم اب میریزم رو ذرت.
خلاصه اب داخل پارچ رو یادم رفت خالی کنم رنگش هم چندان غیر عادی نبود مامانم با همون اب نمک غذا درست کرده بود غذا هم وحشتناک شور بود.هیشکی هم نمیدونست چرا اینجوریه منم به روی خودم نیاوردم.
هههههههههههههه

یه روز تو اداره یکی از همکارا رو دیدم که ریشش رو پرفسوری می‌زد، از دور بلند صداش زدم که پرفسور چطوری!؟ یه نگاهی به من انداخت ولی عکس العملش مثل همیشه نبود! رفتم طرفش که بهش بگم : با تو بودما!!؟ یه مرتبه متوجه شدم که اون بنده خدا یه ارباب رجوعه!
سرمو انداختم پایینو یواشی جیم شدم!!!

ساعت دو نصفه شب یکی اول زنگ زد بعد اس ام اس داد که من یه پسر ۲۶ سالم از ,,,,,,,,, به قرآن شماره شما رو همینجوری گرفتم اگه دختری تو رو قرآن جوابمو بده خیلی خیلی دوستت دارم!!!
ملت تحت فشارن بخدا

مــــروزتــو تــاکــسـي ســوار شــدم ديــدم يــه دخـــترِ کنــارم داره بــا تلـــفن مــنـتِ دوسـتـشــو مــي کشــه که براش يه ســوالِ انتگـــرال رو حــل کنــه..!!!!!
دوســـتشـــم از اونور هــــي ناز مي کرد....
مــنم کــه فــردیـن بــازیــام گــل کــرده بــود باز
ســوال رو از زير دســتِ دخدرِ کشــيدم
براش حل کـــردم دوبــاره گذاشـــتم رو پاش!!!!!!!!
از ذوق زدگــي مـونـــده بود دقــيقــا بايد کـــدوم ناحــيه صــورتمــو بوس کــنه

گفت سیگار گرون شده ترک میکنی؟باخودم گفتم ..کاش بدونی چقدرگرون تموم شد تاسیگاری شدم

 شماهم مثل من؛
دلتون یه فیـــلم بلنـــد میخواد...
یک واقعیت عــاشقـانه...
پر از سکانس های با "..." بودن
و یک دکمه تکـــــرار!!!؟؟

 مـن آن شـب را مـی بـیـنـم
شبـی کـه زنـگ خـانـه تـان را مـیـزنـم
وقـتـی کـه در را بـه رویـم بـاز مـیـکـنی
وقتی کـه چهار لیتری بنزین را رویـت خالی مـیـکـنـم
و یـک کـبــــــریــت حــــــرامـت مـیـکـنـم... خــائـــن...

 منتظرم خدایا...
خط پایانت کو ...
آیا جنمت همین جایی که هستیم نیست؟
من آتشت را به نامردی ها " دو رویی ها و خیانت ها ترجیع میدهم ...
شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز میشد ...

آرایـش چیـيــست؟لایـه نـازکیـسـت بـرروی صـورت خـانـم هـا که لــولـــو را بــه هـلـو تـبـدیـل مـیکـنـد!

چشمان ِ من
بی آنکه به هم بنگرند
در گریستن
تفاهم دارند...

 ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می‌آید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز

 از تمام روزنه های نا امیدی ام که عبور میکنم....
کافیست تنها نام تورا بشنوم....
تمام نا امیدی هایم امید میشود...

طرف هر قدرم در حقت نامردی کرده باشه . . .
لامصب نمیشه طعم شیرین خاطراتشو انکار کرد !!!

سر کار بودیم یکی از همکارامون منو سوژه کرده بود هی تیکه مینداخت
فرداش سرما خورد بدجوری ، اینم عشق نون خامه ایه
یکی دیگه از همکارامون دقیقن همون روز شیرینی گرفته بود پره نون خامه ای
منم رفتم نون خامه ای رو برداشتم رفتم جلوش همچین با ولع خوردم
این طفلکم گلوش درد میکرد بدجور ، نمیتونست بخوره
آقا چشتون روز بد نبینه دومی رو هم برداشتم رفتم جلوش خوردم
رفتیم خونه شب بهش اس ام اس دادم : الان دارم نون خامه ای میخورم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من
همکارمون
خیلی بدجنس شدمااااااااااااااااااااا
عاقبت در افتادن با یه دهه هفتادی
من روی این دهه هشتادیا و دهه شصتیا رو کم میکنم حالا ببینید !!!!!!!!!!!!!!!!!!

به بعضــــيا باید گفت :
بعد از این که بازیتون با احســاســات من تموم شد، بذارینش سر جاش،
لطفــــــــا!!!!!

گاهی دلم برای چوپان دروغگو خیلی می سوزد !
بیچاره ۲ بار بیشتر دروغ نگفت انگشت نما شد
ولی ما هنوز صادق ترینیم

 یکی از لذتهایی که دیگه ندارم اینه که...
زیر بارون خیسه آب توی پارک قدم بزنیم...
بهم بگه دووووووســـــــتــــــ دارمــــــ...
تا بیام جواب بدم،با صدای بلندتری جمله شو تکرار کنه...
دوباره تا بیام جواب بدم با داد بگه دوووووســــــتــــــ دارمــــــــــ...
همه نگامون کنن.... تو دلشون به من حسودی کنن...
بگم: هیـــــــــــــ آرومتـــر......
بگه: میخوام همه دنیا بشنون....و باز تکرار تکـــــــرار ...
کل پارک از صداش پُر شه...
بعد من جلوی دهنشو بگیرم و بگم:
منـــــــــــــم دوووووووســـــــــــت دارمــــــــــــــ.....

داداشــــایٍ گلــــمممم حــــرصٍ از دست دادنٍ عشقتــــون رو ســــرٍ دختــــــرایٍ دیگــــه خالـــــی نکنیـــد!
با خـــــواهــــرجونـــایٍ خودمم هستـــــم!
»»اونم یکی میشــه مثٍ خــــودتون...««
سختــــه... دل میبنــده نمیتـــــونه فرامــــوش کنه...

بعضی عشقا مثل ماجرا ی نوح"طرف از ترس طوفان میاد سراغت"
بعضی عشقا مثل ماجرای ابراهیم "باید همه چیو براش قربانی کنی"
بعضی عشقا مثل ماجرای عیسی"آخرش به صلیب کشیده میشی"
امــــــــآ...
بیشتر عشقا مثل ماجرای موسی"یه کم که دور میشی یه گوساله میاد جاتو میگیره..."

دقت کردین خانم ها وقتی میخوان خط چشم بکشن دهنشون رو باز میکنن؟؟!!!
رابطه خاصی بین این دو هست آیا!!

 ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به نفسهای تو در سایه ی سنگین سکوت
به سخنهای تو با لهجه ی شیرین سکوت . . .

 سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند..لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!!

دلم تنهاي تنهاست ديگه ازهمه سيره،ولي باهمه درداش براي توميميره

 ﺩﺭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺻﺒﺢ ﻋﺮﻭﺳﯽ ، ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻨﺪ.
ﺍﺑﺘﺪﺍ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺴﺮ ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ
ﻗﺒﻞ ﺗﻮﺍﻓﻖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ.ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺑﻌﺪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺧﺘﺮ
ﺁﻣﺪﻧﺪ.ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ
ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ.ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺯﻥ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ
ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﻨﻢ.ﺷﻮﻫﺮ ﭼﯿﺰﯼ
ﻧﮕﻔﺖ ، ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ.ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﮔﺬﺷﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺴﺮ
ﺩﺍﺩ.ﭘﻨﺠﻤﯿﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪﺷﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻮﺩ.ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﻟﺪﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ ، ﭘﺪﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﺍ ﺳﺮ ﺑﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ
ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺩﺍﺩ.ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻌﺠﺒﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ
ﻣﯿﻬﻤﺎﻧﯽ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﻣﺮﺩ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:
ﭼﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻮﻥ ﮐﺴﯿﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻪ!
سلامتی همه دخترای با محبت ♥♥♥

سرفه هايم صداي خرده شيشه ميدهد ..................فكر كنم دلم شكسته!!!!!!!!!!!!!!!!

 آدمها کنارت هستندتاکی؟؟
تا وقتی ب تو احتیاج دارند و از بعدش از پیشت میرن...
یک روز!!!کدام روز؟؟؟وقتی کسی جایت آمد،
تا چ موقع؟؟؟تا موقعی که کسی دیگر را برای دوست داشتن پیدا کنند...
میگویند عاشقت هستنم؛برای همیشه نه...
فقط تا وقتی که نوبت بازی با تو تمام شود...
و اینست بازی با هم بودن...

 روزی خواهد رســــــــید....
که دیگـــــــــر....
نه صدایم را بشنــــــــوی...
نه نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
...
و میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....
....
و ان لحظه است...که معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی
ولی....من ...دیگر ...نیستم....